* تمامی آقایون شدیداً گرفتار کار و بیزنس خودشون هستند
* در حالـی که شدیداً گرفتار کار و بیزنس خودشون هستند، ولی در هر صورت وقت واسه خانوم ها دارند.
* در حالـی که در هر صورت وقت واسه خانوم ها دارند، ولی اون ها رو به حساب نمی آرن.
* در حالی که اون هارو به حساب نمی آرن، ولی همیشه یکی تو دست و بالشون هست.
* در حالی که همیشه یکی تو دست و با لشون هست،ولی بازم شانسشون رو روی تور کردن بقیه خانوم ها امتحان می کنن.
* در حالی که شانس شونو روی بقیه خانوم ها امتحان می کنن،ولی دستپاچه می شن وقتی زنی ترکشون می کنه.
* در حالی که دستپاچه می شن وقتی زنی ترکشون می کنه، ولی بازم درس عبرت نمی گیرن وهنوز هم می خوان شانس شون رو روی بقیه خانوم ها امتحان کنند.(نمی دونن شانس فقط یک بار در خونهً آدمو میزنه)
و اما خانوما
* برای بیشتر خانوم ها مهم ترین مسئله ،امنیت مالی است.
* با این که امنیت مالی برایشان بسیار مهم است،ولی باز هم بیرون می رن و لباس های گرون قیمت می خرن.
* با این که همیشه لباس های گرون قیمت می خرن،ولی مدام میگن که چیزی ندارن بپوشن.
* با این که می گن چیزی ندارن بپوشن، ولی همیشه هم قشنگ و شیک لباس می پوشن.
* با این که همیشه قشنگ و شیک لباس می پوشن،ولی می گن لباس هام دیگه کهنه و درب و داغونه.
* با این که میگن که لباس هاشون کهنه و درب و داغونه،ولی انتظار دارن که شما همیشه از تیپ شون تعریف کنید.
* با این که همیشه انتظار دارن ازتیپ شون تعریف کنید، ولی وقتی هم شما این کار رو می کنین...حرف هاتونو باور نمی کنن.(می فهمن که داری مخ شونو می زنی)
حالا کار کدومشون بدترههههههههههه؟
ماست هم گر چه نمی برد سر چاقوی ما!
تا همین یک نفس کشیدن را ، کم نیاری ! درست مصرف کن
شاعر: راشد انصاری
منبع: وبلاگ خالو راشد
با تو من حرفی ندارم والسلام
خدایا...
وقتی به دنیا آمدم مادرم ۲۸ برابر من سن داشت.
دو سال بعد او سی ساله بود و من دو ساله، یعنی پانزده برابر من سن داشت.
پنج سال بعدتر، او سی و پنج ساله شد و من هفت ساله، یعنی فقط پنج برابر من سن داشت.
حالا من سی و دو ساله ام و او تقریبا دو برابر من سن دارد.
می ترسم کم کم سنم از مادرم هم بیشتر بشود و هنوز مجرد مانده باشم!
منیع: یادداشتهای یک دختر ترشیده
5 صبح: دیدن رویای شاهزاده سوار بر اسب در خواب…..
۶ صبح: در اثر شکست عشقی که در خواب از طرف شاهزاده می خوره از خواب می پره .
۷صبح: شروع می کنه به آماده شدن . آخه ساعت ۱۲ ظهر کلاس داره!!!!!!!!
۸ صبح: پس از خوردن صبحانه مفصل (علی رغم ۱۸ کیلو اضافه وزن) شروع می کنه به جمع آوری وسایل مورد نیاز: جوراب و مانتو و کیف و لوازم آرایش و لوازم آرایش و لوازم آرایش و لوازم آرایش و…
۹صبح: آغاز عملیات حساس زیر سازی بر روی صورت (جهت آرایش)
۱۰ صبح: عملیات زیرسازی و صافکاری و نقاشی همچنان با جدیت ادامه دارد .
۱۱ صبح: عملیات آرایش و نقاشی و لنز کاری و فیشیل و فوشول با موفقیت به پایان می رسد و پس از اینکه دختر خودش رو به مدت نیم ساعت از زوایای مختلف در آیینه بررسی کرد و مامان جون ۱۹ تا عکس از زوایای مختلف ازش گرفت، به امید خدا به سمت دانشگاه میره .
۱۲ ظهر: کلاس شروع شده و دختره وارد کلاس میشه تا یه جای خوب برا خودش بگیره . ( جای خوب تعابیر مختلفی داره . مثلا صندلی بغل دستی پولدارترین پسر دانشگاه - صندلی فیس تو فیس با استاد: در صورتی که استاد کم سن و سال و مجرد باشد و … )
۱ظهر: وسط کلاس موبایل دختر می زنگه و دختر با عجله از کلاس خارج میشه تا جواب منیژه جون رو بده. و منیژه جون بعد از ۱/۵ ساعت که قضیه خاستگاری دیشبش رو + قضیه شکست عشقی دوست مشترکشون رو براش تعریف کرد گوشی رو قطع می کنه. اما دیگه کلاس تموم شده .
۲ ظهر: کلاس تموم شده و دختر مجبوره از یکی از پسرای کلاس جزوه بگیره. توجه داشته باشین دختر نباید از دخترا جزوه بگیره. آخه جزوه دخترا کامل نیست!!!!!!!!!!!
۳ ظهر: دختر همچنان در جستجوی کیس مناسب جهت دریافت جزوه!!!!!
۴عصر: دختر نا امید در حرکت به سمت خانه.
۵ عصر: یکدفعه ماشین همون پسر پولداره که جزوه هاشم خیلی کامله جلوی پای دختره ترمز می کنه و ازش می خواد که برسونتش.
۶ عصر: دختر به همراه شاهزاده رویاهاش در کافی شاپ گل زنبق!!! میز دوم. به صرف سیرابی گلاسه.
۷ عصر: دختر دیگه باید بره خونه و پسر تا دم خونه می رسونتش.
۸ غروب: دختر در حال پیاده شدناونو از ماشین اون پسره: راستی ببخشید جزوه تون کامله؟؟؟ امروز انقدر از عشق سخن گفتی مجالی برای تبادل جزوه نموند. و جزوه رو از پسر می گیره.
۹ شب: دختر در حال چیدن میز شام در خانه سه تا ظرف چینی گل سرخی جهیزیه مامانش رو میشکونه (از عواقب عاشقی)
۱۰شب: دختر در حال تفکر به اینکه ماه عسل با اون پسره کجا برن ؟؟!!؟!؟!؟!؟!
۲شب: دختر داره خواب میبینه رفته ماه عسل.
۵ صبح: دختره بیدار میشه و میبینه اون پسره پیامداده که: برای نامزدم کلی از تو تعریف کردم. خیلی دوست داره امروز با من بیاد دانشگاه ببینتت!!
و امروز دختر باید کمی زودتر به دانشگاه برود. شاید جای مناسب تری در کلاس نصیبش شد!!!!!!!!!!!!!
شباهت مردها با بعضی از وسایل البته دور از جون وسایل:
مردها مثل «مخلوط کن» هستند:
در هر خانه یکی از آنها هست ولی نمیدانید به چه درد میخورد.
مردها مثل «آگهی بازرگانی» هستند:
حتی یک کلمه از چیزهائی را که میگویند نمیتوان باور کرد.
مردها مثل «کامپیوتر» هستند:
کاربریشان سخت است و هرگز حافظهای قوی ندارند.
مردها مثل «سیمان» هستند:
وقتی جائی پهنشان میکنی باید با کلنگ آنها را از جا بکنی.
مردها مثل «طالع بینی مجلات» هستند:
همیشه به شما میگویند که چه بکنید و معمولاً اشتباه میگویند.
مردها مثل «جای پارک» هستند:
خوبهایشان قبلا" اشغال شده و آنهائی که باقی ماندهاند یا کوچک هستند یا جلوی درب منزل مردم
مردها مثل «پاپ کورن» (ذرت بو داده) هستند:
بامزه هستند ولی جای غذا را نمیگیرند.
مردها مثل «باران بهاری» هستند:
هیچوقت نمیدانید کی میآیند، چقدر ادامه دارد و کی قطع میشود.
مردها مثل «پیکان دست دوم» هستند:
ارزان هستند و غیر قابل اطمینان.
مردها مثل «موز» هستند:
هرچه پیرتر میشوند وارفتهتر میشوند.
مردها مثل «نوزاد» هستند:
در اولین نگاه شیرین و با مزه هستند اما خیلی زود از تمیز کردن و مراقبت از آنها خسته میشوید.