معرفی وبلاگ
سلام.ممنون از انتخابتون، تو این وبلاگ مطالبه متنوعی گذاشتم از همه چی، امیدوارم خوشتون بیاد، لطفا نظر بدین، نظرای شما خیلی میتونه منو تو ادامه ی فعالیتم تو وبلاگ کمک کنه.ممنون.
صفحه ها
دسته
♥دوستان من♥
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 283629
تعداد نوشته ها : 221
تعداد نظرات : 119
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
در خواب ناز بودم شبی دیدم کسی در میزند در را گشودم روی او دیدم غم است در میزند ای دوستان بی وفا از غم بیاموزید وفا..... غم با همه بیگانگی هر شب به من سر میزند
دسته ها : متن و شعر زیبا
جمعه 8 5 1389 15:34
چه بی ریا آمدم به قلب عاشق تو
باورم شد حرف های به ظاهر صادق تو

چه
پر غرور می روی از این دل شکسته
انگار عهدی نبستی با این عاشق خسته
انگار
عهدی نبستی با این عاشق خسته

جنگل چشمات هواش چه سرده ، هر نگاه تو
حدیث درده
رفتنت دیگه شده مسلم ، اما دل هنوز باور نکرده

نکنه 
رنجیدی از من ، بگو تقصیرم چیه
یا که دل به دیگری دادی ، بگو اون کیه
نکنه
که از حقیقت ، تو می خوای فرار کنی
بری و یک بار دیگه ، منو بی قرار 
کنی
بری و یک بار دیگه ، منو بی قرار کنی
جنگل چشمات هواش چه سرده ، 
هر نگاه تو حدیث درده
رفتنت دیگه شده مسلم ، اما دل هنوز باور نکرده

به
اون شقایقی که مست عشقه
از تو جدا شدن شکست عشقه
از تو جدا شدن شکست
عشقه

به اون شقایقی که مست عشقه
از تو جدا شدن شکست عشقه
از 
تو جدا شدن شکست عشقه

من با وفا بودم ، با من جفا کردی
تنها خدا 
داند با دل چه ها کردی
شرمنده ام از دل ، از عشق بی حاصل
جنگل چشمات 
هواش چه سرده ، هر نگاه تو حدیث درده
رفتنت دیگه شده مسلم ، اما دل هنوز
باور نکرده
جنگل چشمات هواش چه سرده ، هر نگاه تو حدیث درده
رفتنت 
دیگه شده مسلم ، اما دل هنوز باور نکرده.
دسته ها : متن و شعر زیبا
يکشنبه 23 12 1388 21:39
خداوندا !


مگر نه‌اینکه من نیز چون تو تنهایم


 پس مرا دریاب 


و به سوی خویش بازگردان ،


دستان مهربانت را بگشا 


که سخت نیازمند آرامش آغوشت هستم ...
دسته ها : متن و شعر زیبا
شنبه 15 12 1388 21:27
از بزرگ مردی (نمی دونم شاید هم بزرگ زنی)می پرسند اگر بخواهی درباره ی امید کتابی صد صفحه ای بنویسی چه مینویسی
می گوید 99 صفحه ی آن را خالی می گذارم و در خط آخر صفحه ی آخر می نویسم که امید آخرین چیزی است که می میرد.
دسته ها : متن و شعر زیبا
جمعه 16 11 1388 20:29
مراقب افکارت باش ، آنها به گفتــــــــار تبدیل می شوند.


مراقب گفتارت باش ، آنها به کــــــــردار تبدیل می شوند.


مراقب کردارت باش ، آنها به عــــــــادت تبدیل می شوند.


مراقب عادتهایت باش، آنها به شخصیت تبدیل می شوند.


مراقب شخصیتت باش ، که ســــــــرنوشت تـــــو است.
دسته ها : متن و شعر زیبا
جمعه 16 11 1388 20:27
زندگی مثل یه دیکته اس هی می نویسیم،
هی غلط می نویسیم، هی پاک می کنیم دوباره هی می نویسیم، هی پاک می کنیم
غافل از اینکه عزرائیل داد میزنه: برگه ها بالا
در ضمن وقتی که برایمان دیکته میگن،فکرمان همه جا هست به جز... .وقتی که دیکته تمام شد ما به فکر نوشتن آن هستیم...!
دسته ها : متن و شعر زیبا
جمعه 16 11 1388 20:13
بسم الله الرحمن الرحیم


و این آغاز انسان بود...


از بهشت که بیرون آمد، دارایی اش یک سیب بود. سیبی که به وسوسه آن را چیده بود. و مکافات این وسوسه هبوط بود.


فرشته ها گفتند: تو بی بهشت می میری. زمین جای تو نیست. زمین همه ظلم است و فساد.


انسان گفت: اما من به خود ظلم کرده ام. زمین تاوان ظلم من است. اگر خدا چنین می خواهد، پس زمین از بهشت بهتر است.


خدا فرمود: برو و بدان جاده ای که تو را دوباره به بهشت می رساند از زمین می گذرد، زمینی آکنده از شر و خیر، آکنده از حق و از باطل، از خطا و صواب، و اگر خیر و حق و صواب پیروز شد تو باز خواهی گشت وگرنه...


و فرشته ها همه گریستند. اما انسان نرفت. انسان نمی توانست برود. انسان بر درگاه بهشت وامانده بود. می ترسید و مردد بود. و آن وقت خدا چیزی به انسان داد. چیزی که هستی را مبهوت کرد و کائنات را به غبطه واداشت.


انسان دست هایش را گشود و خدا به او اختیار داد.


خدا فرمود: حال انتخاب کن. زیرا که تو برای انتخاب کردن آفریده شدی. برو و بهترین را برگزین که بهشت، پاداشِ به گزیدن توست. عقل و دل هزاران پیامبر نیز با تو خواهند آمد، تا تو بهترین را برگزینی. و آنگاه انسان زمین را انتخاب کرد. رنج و نبرد و صبوری را. و این آغاز زندگی انسان بود.
دسته ها : متن و شعر زیبا
جمعه 16 11 1388 19:51
شاید بگید آدم برای گذشته هاش دلتنگی میکنه نه برای روزی که هنوز نیومده . من کاملا موافقم اما منظور من فردایی نیست که نیومده , من فردا و فرداهایی رو میگم که گذشته ... وتمام شده...
روز هایی که کلی برنامه ریزی براشون انجام داده بودیم . و انتظار رسیدنشونو میکشیدیم.
و میخواستیم کارهای مفید کنیم ...اخلاقمونو تغییر بدیم ... بهتر باشیم ...به جایی که میخواستیم برسیم و خلاصه چیزی که میخواستیم بشیم... اینا همون حرفایی بود که برای روز نیومده (فردا) میزدیم .
اما وقتی که فردا میومد دوباره همه چیز مثل دیروز میشد و انگار که هیج تصمیمی نداشتیم برای خودمون... و همین طور روزها و فرداهای دیگه...
و اینطور بود که بزرگ شدیم .
بعضی هامون تو گذشته موندیم و حسرت کارهای نکرده و راههای نرفته ای رو خوردیم که باید انجام میدادیم و میرفتیم ... و به جاش بیراهه رو انتخاب کردیم .
بعضی دیگه هم بعد از کیش و مات شدن ; دوباره بازی درست تری رو با دقت و پیش بینی کردن شروع کردیم تا اشتباههای گذشته رو جبران کنیم ...
...و بعضی دیگه هم (به خیال خودمون) فکر کردیم دیگه هیچی فایده نداره...حتی جبران! اما یادمون رفت که " انسانی برنده ست که تو بازی زندگی بعد از شکستش دوباره بلند شه و شروع کنه! شروع..."

...و اینطور می شه که آدم برای گذشته(فردای تموم شدش) دلتنگی میکنه که ای کاش اون فرداها رو به خوبی تموم میکرد و زود تر به خواسته های خوب زندگیش میرسید و "دوباره میگه هنوز هم دیر نیست! فردا های زیادی هست که هنوز نیومده ! "

...و به خودمون میگیم : امروز فرداییست که دیروز منتظر آن بودی پس از دستش نده تا همانند قبل افسوس بخوری و آن را بر باد رفته ببینی...هنوز فردایی هست که از دستت نرفته!

پس این حرفو رسمی تر و عادلانه تر برای خودمون و تو گوش دیگران زمزمه می کنیم :

"راه فردا که در پیش داریم راه نرفته ی ماست آن را درست بپیماییم "


برگرفته از ...راه نرفته.....
دسته ها : متن و شعر زیبا
جمعه 16 11 1388 13:45
سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟

هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان لنا یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا 3 روز بود با کسی حرف نزده بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض لنا ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و...

گفت:لنا جان تو جواب بده دخترم عشق چیه؟

لنا با چشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت:عشق؟

دوباره یه نیشخند زدو گفت:عشق... ببینم خانوم معلم شما تابحال کسی رو دیدی که بهت بگه عشق چیه؟

معلم مکث کردو جواب داد:خب نه ولی الان دارم از تو می پرسم

لنا گفت:بچه ها بذارید یه داستانی رو از عشق براتون تعریف کنم تا عشق رو درک کنید نه معنی شفاهی شو حفظ کنید

و ادامه داد:من شخصی رو دوست داشتم و دارم از وقتی که عاشقش شدم با خودم عهد بستم که تا وقتی که نفهمیدم از من متنفره بجز اون شخص دیگه ای رو توی دلم راه ندم برای یه دختر بچه خیلی سخته که به یه چنین عهدی عمل کنه. گریه های شبانه و دور از چشم بقیه به طوریکه بالشم خیس می شد اما دوسش داشتم بیشتر از هر چیز و هر کسی حاضر بودم هر کاری براش بکنم هر کاری...

من تا مدتی پیش نمی دونستم که اونم منو دوست داره ولی یه مدت پیش فهمیدم اون حتی قبل ازینکه من عاشقش بشم عاشقم بوده چه روزای عشنگی بود sms بازی های شبانه صحبت های یواشکی ما باهم خیلی خوب بودیم عاشق هم دیگه بودیم از ته قلب همدیگرو دوست داشتیم و هر کاری برای هم می کردیم من چند بار دستشو گرفتم یعنی اون دست منو گرفت خیلی گرم بودن عشق یعنی توی سردترین هوا با گرمی وجود یکی گرم بشی عشق یعنی حاضر باشی همه چیزتو به خاطرش از دست بدی عشق یعنی از هر چیزو هز کسی به خاطرش بگذری اون زمان خانواده های ما زیاد باهم خوب نبودن اما عشق من بهم گفت که دیگه طاقت ندارم و به پدرم موضوع رو گفت پدرم ازین موضوع خیلی ناراحت شد فکر نمی کرد توی این مدت بین ما یه چنین احساسی پدید بیاد ولی اومده بود پدرم می خواست عشق منو بزنه ولی من طاقت نداشتم نمی تونستم ببینم پدرم عشق منو می زنه رفتم جلوی دست پدرم و گفتم پدر منو بزن اونو ول کن خواهش می کنم بذار بره بعد بهش اشاره کردم که برو اون گفت لنا نه من نمی تونم بذارم که بجای من تورو بزنه من با یه لگد اونو به اونطرف تر پرتاب کردم و گفتم بخاطر من برو ... و اون رفت و پدرم منرو به رگبار کتک بست عشق یعنی حاضر باشی هر سختی رو بخاطر راححتیش تحمل کنی.بعد از این موضوع غشق من رفت ما بهم قول داده بودیم که کسی رو توی زندگیمون راه ندیم اون رفت و ازون به بعد هیچکس ازش خبری نداشت اون فقط یه نامه برام فرستاد که توش نوشته شده بود: لنای عزیز همیشه دوست داشتم و دارم من تا آخرین ثانیه ی عمر به عهدم وفا می کنم منتظرت می مونم شاید ما توی این دنیا بهم نرسیم ولی بدون عاشقا تو اون دنیا بهم می رسن پس من زودتر می رمو اونجا منتظرت می مونم خدا نگهدار گلکم مواظب خودت باش  

دوستدار تو (ب.ش)

لنا که صورتش از اشک خیس بود نگاهی به معلم کردو گفت: خب خانم معلم گمان می کنم جوابم واضح بود 

معلم هم که به شدت گریه می کرد گفت:آره دخترم می تونی بشینی 

لنا به بچه ها نگاه کرد همه داشتن گریه می کردن ناگهان در باز شد و ناظم مدرسه داخل شدو گفت: پدرو مادر لنا اومدن دنبال لنا برای مراسم ختم یکی از بستگان 

لنا بلند شد و گفت: چه کسی ؟

ناظم جواب داد: نمی دونم یه پسر جوان

دستهای لنا شروع کرد به لرزیدن پاهاش دیگه توان ایستادن نداشت ناگهان روی زمین افتادو دیگه هم بلند نشد

آره لنای قصه ی ما رفته بود رفته بود پیش عشقش ومن مطمئنم اون دوتا توی اون دنیا بهم رسیدن...

لنا همیشه این شعرو تکرار می کرد

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟ خواهان کسی باش که خواهان تو باشد

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟ آغاز کسی باش که پایان تو باشد.
دسته ها : متن و شعر زیبا
يکشنبه 11 11 1388 16:10
رسم زندگی این است روزی کسی را دوست داری و روز بعد تنهایی به همین سادگی او رفته است و همه چیز تمام شده مثل یک مهمانی که به آخر می رسد و تو به حال خود رها می شوی چرا غمگینی ؟ این رسم زندگیست پس تنها آواز بخوان

-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
اگر شبی فانوس نفسهای من خاموش شد ، اگر به حجله آشنایی ، برخوردی وعده ای به تو گفتند ، کبوترت در حسرت پرکشیدن پر پر زد ! تو حرفشان راباورنکن ! تمام این سالها کنارمن بودی ! کنار دلتنگی دفاترم ! درگلدان چینی 

-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
دوست داشتن همیشه گـــفتن نیست گاه سکوت است و گاه نگــــــاه ... غـــــریبه ! این درد مشترک من و توست که گاهی نمی توانیم در چشمهای یکد یگــرنگــــاه کنیم 

-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
آنجه را که دوست داری بدست آور وگرنه مجبور میشوی آنجه را که دوست نداری تحمل کنی . همیشه باور داشته باش که خدا تو را فراموش نمی کند حتی اگر تو او را فراموش کرده باشی
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
): نگاهت را به کسی دوز که قلبش برای تو بتپه چشمانت را با نگاه کسی اشنا کن که زندگی را درک کرده باشه سرت را روی شانه های کسی بگذار که از صدای تپشهای قلبت تو را بشناسه آرامش نگاهت رو به قلبی پیوند بزن که بی ریاترین باشه لبخندت را نثار کسی کن که دل به زمین نداده باشه رویایت رو با چهره ی کسی تصویر کن که زیبایی را احساس کرده باشه چشم به راه کسی باش که تو را انتظار کشیده باشه اما عاشق کسی باش که تک تک سلولهای بدنش تقدس عشق را درک کند 

-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
میشه مثل یه قطره اشک بعضیا رو از چشمت بندازی .... ولی هیچ وقت نمی تونی جلوی اشکی رو بگیری که با رفتن بازیا از چشمت جاری میشه 

-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
بعضی ها وقتی کاری داشته باشند دوستت هستند بعضی ها وقتی گیر می کنند دوستت هستند بعضی ها نیستند و وقتی هم هستند بهتر است نباشند بعضی ها نیستند و ادای بودن در می آورند بعضی ها در عین بودن هرگز نیستند بعضی های دیگر هم به طور کلی هستند ولی آدم نیستند آنهای دیگری هم که آدم هستند نیستند 

-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
خسته شدم می خواهم در آغوش گرمت آرام گیرم.خسته شدم بس که از سرما لرزیدم... بس که این کوره راه ترس آور زندگی را هراسان پیمودم زخم پاهایم به من میخندد... خسته شدم بس که تنها دویدم... اشک گونه هایم را پاک کن و بر پیشانیم بوسه بزن... می خواهم با تو گریه کنم ... خسته شدم بس که... تنها گریه کردم... می خواهم دستهایم را به گردنت بیاویزم و شانه هایت را ببوسم...خسته شدم بس که تنها ایستادم 

-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
عشق با حسرت دیدار تو بودن زیباست 

-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
یک نفر ..... یک جایی..... تمام رویاهاش لبخند توست و زمانی که به تو فکر می‌کنه احساس می‌کنه که زندگی واقعا با ارزشه پس هرگاه احساس تنهایی کردی این حقیقت رو به خاطر داشته باش یک نفر ..... یک جایی..... در حال فکر کردن به توست 

-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
خدا به تو دو تا پا داد تا با آنها راه بروی. دو تا دست داد تا نگه داری. دو گوش برای شنیدن و دو چشم برای دیدن داد ولی چرا فقط یک قلب به تو داد؟ چون قلب دوم تو رو به کس دیگری داد تا تو آن را پیدا کنی

-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
باز هم غم عشق و ناله جدایی در من فغان کرد
نمی دانم آیا آب عشقی پیدا خواهد شدکه این آتش را در من خاموش کند
گر این آب پیدا نشد این آتش در من چه خواهد کرد
مرا خواهد سوزاند
ولی من از خدا می خواهم که این آتش آتش عشق تو باشد


خدایا! ما اگر بد کنیم،تو را بنده های خوب بسیار است، تو اگر مدارا 
نکنی ما را خدای دیگر کجاست ؟

-+-+-+-+-+-+-+-+-+-

خوشبختی بر سه ستون استوار است: فراموش کردن غم های گذشته، فراموش نکردن عبرت های گذشته، غنیمت شمردن حال و امیدوار بودن به آینده

-+-+-+-+-+-+-+-+-+-

مهم این نیست که قطره باشی یا اقیانوس، مهم این است که آسمان در تو 
منعکس شود.

-+-+-+-+-+-+-+-+-+-

لازمه ی خوشبختی جذب کردن چیزهای تازه نیست، بلکه حذف کردن افکار کهنه 
است، افکاری که به هیچ دردی نمی خورند.

-+-+-+-+-+-+-+-+-+-

زندگی هنر نقاشی کردن است بدون استفاده از پاک کن سعی کن همیشه طوری زندگی کنی که وقتی به گذشته برمیگردی نیازی به پاک کن نداشته باشی.

-+-+-+-+-+-+-+-+-+-

اگه تو خدا را فراموش کردی این رو بدون اون هرگز تو رو فرا موش نمی کنه چون دوست داره

-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
خوشبختی و بدبختی برای یه مرد شجاع مثل دست راست و چپش می مونه . اون هر دوشونو به کار می‌بره

-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
مردم به همان اندازه خوشبخت اند که خودشان تصمیم میگیرند. خوشبختی به سراغ کسی میرود که فرصت اندیشیدن در مورد بدبختی را نداشته باشد. دریا باش که اگر کسی سنگی به سویت پرتاب کرد سنگ غرق شود نه آنکه تو متلاطم شوی

-+-+-+-+-+-+-+-+-+- 
اگر نماز گزار بداند که چقدر از رحمت الهی او را فرا گرفته هرگز سر از سجده بر نمی دارد... بسیج قزوین 

-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
چه بسا اشخاصی که تنها با طنین کلنگ گورکن از خواب غفلت بیدار می شوند. ناپلون بناپارت

-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
عشق را دوست دارم ولی نه در قفس
بوس را دوست دارم نه در هوس
تو را دوست دارم تا آخرین نفس.
يکشنبه 11 11 1388 16:7
عشق یعنی حسرت شبهای گرم 

  عشق یعنی یاد یک رویای نرم 

  عشق یعنی یک بیابان خاطره 

  عشق یعنی چهار دیوار بدون پنجره 

  عشق یعنی گفتنی با گوش کر 

  عشق یعنب دیدنی با چشم کور 

  عشق یعنی تا ابد بی سرنوشت 

  عشق یعنی آخر خط بهشت 

  عشق یعنی گم شدن در لخظه‌ها 

  عشق یعنی آبی بی انتها 

  عشق یعنی یک سوال بی جواب 

  عشق یعنی راه رفتن توی خواب...
دسته ها : متن و شعر زیبا
يکشنبه 11 11 1388 16:5
در این شبهای دلتنگی که غم با من هم آغوشه
به جز اندوه و تنهایی کسی با من نمی جوشه
کسی حالم نمی پرسه کسی دردم نمی دونه
نه هم درد و هم آوایی با من یک دل نمی خونه
از این سرگشتگی بیزارم و بیزار
ولی راه فراری نیست از این دیوار
برای این لب تشنه دریغا قطره آبی بود
برای خسته چشم من دریغا جای خوابی بود
در این سرداب ظلمت نور راهی بود
در این اندوه غربت سرپناهی بود
شب پر درد و من از غصّه ها دلسرد
کجا پیدا کنم دلسوخته ای هم درد
اسیر صد بیابان وَهم و اندوهم
مرا پا در دل و سنگین تر از کوهم...
دسته ها : متن و شعر زیبا
يکشنبه 11 11 1388 16:2
باردگر نامه تو بازشد***مستی ام از نامه ات آغازشد***نام خدازیور آن نامه بود ***من چه بگویم که چه هنگامه بود؟ ***بوسه زدم سطر به سطر تو را *** تا که ببویم همه عطر تو را *** سطربه سطرش همه دلداگیست *** عطر جوانمردی وآزادگیست ***عطر تو در نامه چها میکند***غارت جان و دل ما میکند *** ازغم خود جان مرا کاستی بار دگر حال مرا خواستی *** بی تو چه گویم که مرا حال نیست *** مرغ دلم بی تو سبکبال نیست *** هرچه که خواندم دل تو تنگ بود ***حال من و حال تو همرنگ بود ***بی تو از این خانه دل شاد رفت ***رفتی و باز آمدن ازیاد رفت ***هرکه سر انگشت به در می زند ***جان و دلم بهر تو پر میزند ***بی تو مراروز طلایی نبود *** فاجعه بود این که جدایی نبود***چون به نگه نقش تو تصویر شد***اشک من از شوق سرازیر شد***اشک کجا گریه باران کجا ؟ باده کجا نامه یاران کجا ؟***برسر هر واژه گلی ریختی ***شوق و غمم را به هم آمیختی ***روح به هر واژه که کاوش کند ***عطر تو از نامه تراوش کند ***عکس توونامه تو دیدنیست ***بوسه ز نقش لب تو چیدنیست هرچه نوشتی همه بوی تو داشت ***بردل من مژده ز سوی تو داشت ***هرسوخنت چون سخن یوسف است *** بوی خوش پیرهن یوسف است ***من ز غمت خسته کنعانی ام ***بی تو گرفتار پریشانی ام***مهر تو چون باد بهاری بود *دردل من مهر تو جاری بود ***نامه به من عشق سفر می دهد ***از سر کوی تو گذر می دهد *** نامه تو باده مرد افکنست ***هر سخنت آفت هوش من است ***جان و دلم مست جنون میشود ***تشنگی ام برتو فزون میشود *نامه تو گرچه خوش و دلکشست ***دردل هر واژه گل آتشست ***حرف به حرف تو به هر نامه یی! خواندم ودیدم که چه هنگامه یی***نامه تو قاصد دنیای عشق ***بر دلم آموخت الفبای عشق***هرالفش قد مرا راست کرد ***با دل من هرچه دلش خواست کرد ***از بی تو بوسه گرفتم بسی **نامه نبوسیده به جز من کسی ! چون نوشتی دل من پر گرفت ***آتش عشق تو به دل در گرفت ***دال تو بردل غم دوری نهاد ***صاد تو دل را به صبوری نهاد ***سین تو سرمایه سود من است ***سین همه ی بود ونبود من است ***سوروسرورم همه از سین توست ***سین اثر سینه سیمین توست ***شین تو درخاطره شوق آورد ***ذال تو ما را سر ذوق آورد *** لام تو یادیست ز لبهای تو ***وان نمکین خنده زیبای تو***میم بود شمه یی ازموی تو ***زانکه معطر بود از بوی تو *** نون تو ازناز حکایت کند ***های تو از هجر شکایت کند ***واوتو پیغام وصال آورد ***جان ودل خسته به حال آورد *** آزسخنت برتن من جان رسید ***حیف ازاین نامه به پایان رسید ***بوسه به امضای تو بگذاشتم ***یاد زمانی که تو را داشتم.
دسته ها : متن و شعر زیبا
يکشنبه 11 11 1388 15:57

دفتر عشـــق که بسته شـد
دیـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــــــــدم
خونـم حـلال ولـی بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون
به پایه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
اونیکه عاشـق شده بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود
بد جوری تو کارتو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
برای فاتحه بهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
حالا باید فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو
بـه نـام تـو سنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم
غــرور لعنتی میگفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
بازی عشـــــقو بلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
از تــــو گــــله نمیکنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
از دســـت قــــلبم شاکیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
چــرا گذشتـــم از خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم
چــــــــراغ ره تـاریکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیم
دوسـت ندارم چشمای مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
چه خوب میشه تصمیم تــــــــــــــــــــــــــــــــو
آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه
دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه
بزن تیر خـــــــــــــــــلاص رو
ازاون که عاشقـــت بود
بشنواین التماسرو
...............
.........
....
.

 

دسته ها : متن و شعر زیبا
شنبه 10 11 1388 22:4
اگر سکوت ِ این گستره ی بی ستاره مجالی دهد،
می خواهم بگویم : سلام!
اگر دلواپسی ِ آن همه ترانه ی بی تعبیر مهلتی دهد،
می خواهم از بی پناهی ِ پروانه ها برایت بگویم!
از کوچه های بی چراغ!
از این حصار ِ هر ور ِ دیوار!
از این ترانه ی تار...
مدتی بود که دست و دلم به تدارک ِ ترانه نمی رفت!
کم کم این حکایت ِ دیده و دل،
که ورد ِ زبان ِ کوچه نشینان است،
باورم شده بود!
باورم شده بود،
که دیگر صدای تو را در سکوت ِ تنهایی نخواهم شنید!
راستی در این هفته های بی ترانه کجا بودی؟
کجا بودی که صدای من و این دفتر ِ سفید،
به گوشت نمی رسید؟
تمام دامنه ی دریا را گشتم تا پیدایت کردم!
آخر این رسم و روال ِ رفاقت است،
که دی نیمه راه ِ رؤیا رهایم کنی؟
می دانم!
تمام اهالی این حوالی گهگاه عاشق می شوند!
اما شمار ِ آنهایی که عاشق می مانند،
از انگشتان ِ دستم بیشتر نیست!
یکیشان همان شاعری که گمان می کرد،
در دوردست ِ دریا امیدی نیست!
می ترسیدم - خدای نکرده ! -
آنقدر در غربت ِ گریه هایم بمانی،
تا از سکوی سرودن ِ تصویرت سقوط کنم!
اما آمدی!
عزیز همیشه ی نجات و نجابت!
حالا دستهایت را به عنوان امانت به من بده!
این دل ِ بی درمان را که در شمار ِ عاشقان ِ‌همیشه می گنجانم،
انگشتانم،
برای شمردنشان
کم می اید!
دسته ها : متن و شعر زیبا
شنبه 10 11 1388 13:57
X