سلام.ممنون از انتخابتون، تو این وبلاگ مطالبه متنوعی گذاشتم از همه چی، امیدوارم خوشتون بیاد، لطفا نظر بدین، نظرای شما خیلی میتونه منو تو ادامه ی فعالیتم تو وبلاگ کمک کنه.ممنون.
سرطان خون داشت. بیماریش خیلی سریع پیش رفت.
تو طول 6 ماه شده بود 40 کیلو.
و بعد همه چی تموم...
امروز روز ختمش بود. داخل مسجد شدم. پسرش با چشمهایی که از شدت گریه ورم کرده بود، به سمتم اومد.
زیر گوشم آروم گفت: واسه خونه مشتری نداری!!!؟؟؟