معرفی وبلاگ
سلام.ممنون از انتخابتون، تو این وبلاگ مطالبه متنوعی گذاشتم از همه چی، امیدوارم خوشتون بیاد، لطفا نظر بدین، نظرای شما خیلی میتونه منو تو ادامه ی فعالیتم تو وبلاگ کمک کنه.ممنون.
صفحه ها
دسته
♥دوستان من♥
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 283426
تعداد نوشته ها : 221
تعداد نظرات : 119
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

سلام دوستان عزیزم. حالتون که خوبه؟ من یه چند وقتیه که یک وبلاگ تو بلاگفا زدم و دیگه فکر نکنم این وبلاگ تبیانمو آپ کنم.

اگه دوس داشتین به وبلاگ جدیدم سر بزنین خوشحال میشم.اینم آدرسش:

M2Lover.Blogfa.com

دسته ها : مدیر وبلاگ
سه شنبه 2 6 1389 12:34

سلام بچه ها،خوبین؟

اون مشکله که بهتون گفتم خدا رو شکر رفع شد وگرنه مر تضی پر...

خیلی خوشحالم، پنجم تولدمه و خوشحالم. یک دفعه اوضاع از این رو به اون رو شد.

از شمام ممنونم که واسم دعا کردین. 

خدایا شکرت... 

دوستتون دارم.مرتضی... 

دسته ها : مدیر وبلاگ
دوشنبه 2 1 1389 21:30

سلام دوستان گلم. حالتون خوبه؟ 

سال 1389 رو بهتون تبریک میگم و آرزوی موفقیت و شادی و خوشی رو براتون دارم و امیدوارم که به هر چی

میخاین برسین.واسه من که بد داره شروع میشه،چون یک اتفاق خیلی خیلی بد برام افتاد که نمیشه گفتش...

 

موفق باشید.دوستتون دارم.مرتضی.

دسته ها : مدیر وبلاگ
جمعه 28 12 1388 11:56

 سلام دوستان.این صحنه رو یکی از دوستام دیده.

من به زبون اون نوشتم: 

از در دانشکده که اومدم بیرون ماشین یکی از دخترای کلاس پنچر شده بود.تمام دخترای کلاس،شایدم دانشگاه بسیج شده بودن تایرعوض کنن 

وای خدا ...

چه سوژه ای ... 

می خواستن با قلم خط لب،قالپاق ماشین رو دربیارن.بعد شکوندن 20_10 تا قلم به این نتیجه رسیدن که نمیشه.حالا 17 نفری قالپاقو گرفتن. اونا بکش،ما بخند.اونا بکش،ما بخند (کلی ناخون خورد شد)

اخرش صاحب ماشین یادش اومد که تو صندوق یه وسیله هست،که بهش میگن پیچگوشتی و میشه با اون قالپاق رو در اورد (اگه یادش نمیاومد ...) 

خلاصه ... با هر بدبختی بود قالپاق در اومد.ما پسرا هم کلی تشویق کردیم (خوب یه رکورده، تو نیم ساعت قالپاق در اوردن)

حالا میخوان جک بزنن زیر ماشین میله کمکی جک گم شده بود (زرشک)رفتن از تو ماشین یکی دیگه از دخترا یه جک دیگه اوردن.

جک رو زدن زیر ماشین(با کلی بدبختی)ماشین راه افتاد اخه نه دستی کشیده بود نه تو دنده بود خوبه ماشین پنچر بود وگرنه باید می افتادن دنبالش.دوباره جک بزن زیر ماشین این دفه 5 دقیقه زودتر تموم شد 

قراره پیچ باز کنن 2 نفر رو آچارن 2 نفرم زور میزدن .نصف پیچ اااا رو که هرز کردن .ولی اخرش با هر بدبختی بود تایر رو در اوردن (دوباره تشویق شدن) 

تایر زاپاس رو از صندوق عقب در اوردن دیدن اونم پنچره (ای دل غافل)بازم مجبور شدن واسه 3 گیری از یکی دیگه از دخترا تایر قرض کنن

حالا بعد بستن تایر دیگه حال ندارن که پیچ ها رو ببندن، پیچای هرز شده رو که نبستن،بقیه رو هم با دست سفت کردن (چه زوری) بعد از جمع کردن وسیله ها و ناخون شکسته ها و قلم های خورد شده سوار ماشین شدن که برن 

50 متر نرفته بودن که تایر از ماشین جلو زد کف ماشین که ترکید.(حالا تو سراشیبی کی تایر رو بگیره ...)دختر بود که می دوید،پسر بود که از خنده ریسه میرفت 

اخرش که تایر رو گرفتن یکی از دخترا رفت به دربون دانشگاه گفت که بیاد براشون تایر رو جا بزنه .

 

دسته ها : مدیر وبلاگ - طنز
پنج شنبه 8 11 1388 22:1

سلام دوستان گلم.این متن جالب رو یه جایی خوندم جالب بود.براتون گذاشتمش:

سال آخر دبیرستان بودم وخیلی آدم خجالتی تا به اون سن که رسیده بودم نتوسته بودم دوستی برای خودم پیدا کنم ولی این اواخر تو راه مدرسه یه دختره نظرمو به خودش جلب کرده بود . اون هر روز از مسیری که من میرفتم عبور می کرد ! اون با دوست اش که دختر زشتی هم بود باهم بودند ولی خودش دختر زیبای بود ، جالب اینکه تا به من میرسیدند دوست اون دختره محل نمی گذاشت ولی خودش به من چشمک میزد من اوایل بی تفاوت بودم ولی بعدا'' دیدم نمیشه بی تفاوت بود آخه چشمک زدن کار هر روزاش شده بود . این اوخر گاهی وقت ها هم میخندید من که تا اون روز آدم خجالتی بودم داشتم کم کم پر رو میشدم و دنبال موقعیتی بودم تا طرح دوستی بریزم یه روز گویی که شانس بهم روکرده باشه اونو تنها دیدم به خودم جرات دادم و گفتم که هر جوری باشه باید بهش پیشنهاد دوستی بدم خیلی به هیجان آمده بودم صدام رو صاف کردم و گفتم خانم افتخار آشنایی میدید محل نذاشت من شوکه شدم ولی خودمو نباختم دوباره گفتم میتونم باهاتون دوست بشم برگشت و باخشم بهم نگاه کرد بهش گفتم (البته باترس) مگه خودتون هر روز بمن چشمک نمیزدید؟ مگه چراغ سبز بهم نشون ندادید اومد بسمتم و محکم خوابوند در گوشم و با صدای لرزون ولی با فریاد گفت : دیوونه من مریض ام پلکم خودبخود میپره حالیته یا بازم بگم؟!



(قابل توجه اقایون دارای اعتماد به نفس!!!!!)(چشمــــــــــــــــــــــــــک)

 

دسته ها : مدیر وبلاگ - طنز
پنج شنبه 8 11 1388 20:53

بگو چگونه بگویم : دوستت می دارم!
وقتی که مردان گـُر گرفته در بستر
این جمله را به *****ان کهن سال می گویند؟
وقتی که این کلام
پیش از طلوع آدینه به زمزمه تکرار می شود
در گرداب ِ خوی کرده ی بوسه و خواهش؟

چگونه بگویم دوستت می دارم،
وقتی که کج کلاه رو به مرداب ِ کبود ِ‌سایه ها
به دستانی گشوده بانگ بر می دارد:
دوستتان می دارم!
و تند بادِ سیاه ِ هلهله
آسمان را به عفن می کشاند!
وقتی که این ایه ی قدسی وِردِ زبان آدمیانی ست
که با قلبی میان ِ دو پا و ُ دشنه ای در کـَف
کنج ِ دنج کوچه های قهرکنان را می کاوند؟

تنها یکی نگاه...
تا این کلام ابدی شود میان ما دو تن
و بشنویمش
بی که سخنی بر لب رانده باشیم!

 

دسته ها : مدیر وبلاگ
پنج شنبه 8 11 1388 20:41

سلام بچه هاا.کریسمس رو به تمام بچه ها مخصوصا به مسیحی ها تبریک می گم. امیدوارم این سال به همه ی بچه ها خوش بگذره و پر از موفیت باشه .

دسته ها : مدیر وبلاگ
پنج شنبه 10 10 1388 12:26

با آن که شهید نیز جان می دهد و کشته می شود،از نوعی حیات برتر برخوردار و به تعبیر قرآن،زنده ی جاوید می شود و نزد

خداوند،روزی می خورد:(...بل احیاء عند ربهم یرزقون) برای همه،جان دادن لحظه ی لحظه ی پایان زندگی محسوب می شود،

اما برای شهدا،نه تنها لحظه ی پایان نیست،بلکه آغاز مرحله ای متعال تر و برخوردار از رزق پروردگار است.

آنان که در راه خدا زندگی خود را فدا می کنند،به (زندگی بی مرگ) دست می یابند.به تعبیر امام (قدس سره):

شهادت در راه خداوند،زندگی افتخارآمیز ابدی و چراغ هدایت برای ملتهاست.

این مطلب به حق درباره ی شهدای کربلا نیز صدق می کند. 

دسته ها : مدیر وبلاگ
شنبه 28 9 1388 20:31
فرا رسیدن محرم،ماه مصائب اهل بیت(علیه السلام)و افزونی اندوه محبان را همراه با همه کائنات تسلیت می گویم.
دسته ها : مدیر وبلاگ
پنج شنبه 26 9 1388 21:39

سلام،خیلی ممنون که نظر دادین.همین نظراته که به من دلگرمی میده برای ادامه ی کار در وبلاگ.

معلومه خیلی با جنبه اید.هر دختر دیگه ای می بود می گفت این چیه و زیاده رویه و ... 

خیلی ممنون میشم اگه با وبلاگ من دوباره سر بزنید و نظر بدین. 

دسته ها : مدیر وبلاگ
جمعه 20 9 1388 22:39
X