سریال «فرار از زندان» از جمله سریالهایی است که در سراسر جهان طرفداران زیادی پیدا کرده است. این سریال جالب و جذاب دارای ۱۷ شخصیت اصلی است که در این مطلب به معرفی ۴ شخصیتی که بیننده بیشتر با آنها سروکار دارد، میپردازم:
Dominic Purcell
Dominic Haakon Madbouli Myrtvedt Purcell یک بازیگر استرالیایی ۳۸ ساله است که اصلیت انگلیسی دارد. او که ایفای نقش لینکلن بارو را در سریال فرار از زندان بر عهده دارد، از سال ۱۹۹۷ در فیلمها و سریالهای مختلفی بازی کرده است که فیلم ترسناک Creek با بازی او در سال ۲۰۰۹ اکران خواهد شد.
Wentworth Miller
Wentworth Earl Miller III که نقش مایکل اسکافیلد را بازی میکند ۳۶ سال دارد. او که اصلیت انگلیسی دارد برای بازی در فرار از زندان نامزد جایزهی گلدنگلوب شد. او از سال ۲۰۰۵ با شروع این سریال در فیلم یا سریال دیگری حضور نداشته است. او در دو موزیکویدیو از ماریا کری هم نقشی چند ثانیهای داشته است.
نقدهای متفاوتی دربارهی بازی او در سریال فرار از زندان نوشته شده است. یکی از دوستانم میگفت که بازی او زیاد تابع شرایط داستانی نیست و حالات ترس، شک، شادی، غم و … او زیاد در چهرهاش نمایان نمیشود. به نظر میرسد این مساله با جلورفتن سریال و داستان آرام آرام حل شده است. چنانکه هر چه از قسمتهای اولیه دور میشویم این مساله کمتر دیده میشود.
نکتهی جالب این که ۴.۵ ساعت طول کشید تا خالکوبیها روی بدن او کار شود.
Robin Tunney
Robin Tunney بازیگر ۳۶ ساله سریال فرار از زندان است که در شیکاگو به دنیا آمده است. او تا قبل از این سریال در نزدیک به ۱۵ فیلم و مجموعه تلویزیونی حضور داشته که بیشتر آنها پروژههایی کوچک یا ناموفق بودهاند. بعد از سریال فرار از زندان که کاری موفق برای او محسوب میشود در حدود ۸ پروژه دیگر حضور داشته که سطح بالاتری نسبت به کارهای پیش از سریال فرار از زندان برای او دارند. به عنوان مثال، بازی در فیلم زیبای Hollywoodland که علیرغم آن که با توفیق تجاری چندانی روبرو نشد اما نقدهای مثبتی دریافت کرد.
Amaury Nolasco
Amaury Nolasco Garrido بازیگر ۳۸ ساله از سال ۱۹۹۹ وارد دنیای بازیگری شده است. او نقشهای کوتاه مختلفی در سریالهای تلویزیونی تا قبل از فرار از زندان به عهده داشت و در فیلم 2 Fast 2 Furious نیز بازی کرد ولی بعد از فرار از زندان کارهای بهتری به او پیشنهاد شد. حضور در سه فیلم با تولید عظیم به نامهای ترانسفورمرز، Street Kings و مکس پین برای او کارهای خوبی بودند. جالب آن که او قصد نداشته بازیگر شود، او در دانشگاه پورتوریکو، بیولوژی میخواند تا دکتر شود، ولی بعد از یکی دو تجربهی بازیگری به نیویورک نقلمکان کرد تا بازیگری را ادامه دهد.
Robert Lyle Knepper
بازیگر ۴۹ سالهای است که نقش تئودور بگول (یا به طور مختصر، تیبگ) را در سریال فرار از زندان بازی میکند. او در فیلمهایی مانند شببخیر و موفق باشی، هیتمن، ترانسپورتر ۳ و روزی که زمین از حرکت بازایستاد نیز ایفای نقش کرده است.
نقش او در سریال فرار از زندان دارای بار منفی بالایی است. هرچند که در این سریال هیچ شخصیتی کاملا گناهکار یا کاملا بیگناه نیست، ولی تیبگ پس از فرار از زندان آنقدر خون میریزد که مایکل از این که نقشهاش باعث شده آدمهایی مانند تیبگ به جامعه برگردند، احساس عذاب وجدان میکند.
Sarah Wayne Callies
بازیگر ۳۱ سالهی نقش دکتر سارا تانکردی است. او اولین بازیگری بود که در این مجموعه برای نقشش انتخاب شد. فقط دقایقی بعد از این که تست داد، به او اعلام کردند برای بازی در این سریال پذیرفته شده است.
او که قبل از سریال فرار از زندان کار سینمایی در کارنامهاش نداشت پس از این مجموعه در ۳ کار سینمایی ایفای نفش کرد.
نقش او نیز در این سریال به مانند بقیه شخصیتها کاملا سفید یا کاملا سیاه نیست. شخصیت دکتر سارا تانکردی که به نظر فداکار و پاک میآید، در بخشی از سریال با نشاندادن ضعفهای او مانند اعتیاد او به مواد مخدر در گذشته، از سفیدی کامل در میآید. همین شخصیتپردازیهای ظریف از عوامل موفقیت سریال فرار از زندان است.
Paul Adelstein
بازیگر ۳۹ سالهی نقش پل کلرمن است. او که تجربهی حضور در کارهایی مانند ER و لاسوگاس را دارد پس از حضور درخشان و تاثیرگذار در سریال فرار از زندان در مجموعههای Grey’s Anatomy و Private Practice نیز به ایفای نقش پرداخت. او در سال ۲۰۰۵ در فیلم Be Cool که بازیگرانی چون جان تراولتا و اوما تورمن در آن حضور داشتند به ایفای نقش پرداخت.
شخصیت پل کلرمن نیز از جمله شخصیتهای جالب در فرار از زندان است. او که یک عمر به سیستمش وفادار بوده وقتی با بیتوجهی سیستم مواجه میشود، بر ضد آن شده و در مقطعی به فراریها کمک میکند. شخصیت پل کارمن میتواند نماد افرادی باشد که بدون تفکر فقط از دستورات پیروی میکنند و در آخر میبینند که تنها از آنها برای رسیدن به اهداف استفاده شده است.
William Edward “Bill” Fichtner
بازیگر ۵۲ ساله نقش الکساندر ماهونه است. او که یکی از بهترین نقشآفرینیهای سریال را به نمایش میگذارد، در فیلمها و سریالهای زیادی بازی کرده است. از آن جمله میتوان به فیلمهای Crash، Invasion، و یک نقش کوتاه در فیلم شوالیه تاریکی اشاره کرد.
شخصیت الکساندر ماهونه به عنوان مامور پروندهی فراریهای فاکسریور واقعا جذاب است. او نیز یک شخصیت یکبعدی نیست و علیرغم هوش بالایش در گذشته خطاهایی داشته؛ مانند به قتلرساندن یکی از کسانی که او مامور پروندهاش بوده و همین موضوع باعث بروز برخی اختلالات در او شده است. William Fichtner با یک نقشآفرینی درخشان این شخصیت را به یکی از جذابترین شخصیتهای سریال تبدیل کرده است.
1 - دیوکس ( دیااکو ) :
تاریخ تولد : 750 قبل از میلاد
تاریخ درگذشت : 675 قبل از میلاد
بیوگرافی : هرودوت تاریخ نویس یونانی می گوید : دیااکو پسر فرورتیش چنان آوازه ای
در حسن دادخواهی داشت که ابتدا اهالی روستایی که در آ» زندگی می کردند و سپس همه
افراد قبیله اش برای رفع دعواهایشان ؛ به او مراجعه می کردند . وی چون قدرت خویش را
دریافت شایعه در افکند که بخاطر بازماندن از کارهای خصوصی خود نمی تواند تمام
اوقاتش را به داوری میان افراد صرف کند . از این رو از کار داوری کناره گرفت . به
دنبال این اقدام دزدی و بی نظمی آغاز گردید . روئسای طوایف و قبایل ماد دور هم گرد
آمدند که چه کنیم که دیگر داوری چون دیوکس ( دیااکو ) بر ما داوری نخواهد کرد و هر
روز دزدان و غارتگران بر ما هجوم می آورند و از مجازات عمل نمی ترسند ؛ پس از شوری
که کردند به این نتیجه رسیدند که از دیوکس ( دیااکو ) بخواهند تا به عنوان شاه ((((
قبلش خودم فکر کنم به عنوان قاضی مواجب بگیر البته این نظر خودمه چون عقلانی تره
!!! شایدم یه راست به عنوان شاه ))) به آنها حکومت کند و جلو این دزدان و غارتگران
را بگیرد پس به منزل وی رفته و تقاضایشان را با او در میان گذاردند . دیوکس هم که
دقیقا همین انتظار را داشت گفت من برای قبول این کار چند شرط دارم که باید عملی
کنید . اول اینکه برایم قصری بسازید و برایم سربازانی محیا سازید تا از من حمایت و
پاسداری کنند . این شروط را روسای قبایل قبول کردند و دیوکس ( دیااکو ) از این
تاریخ به بعد شاه مادها شد . اولین اقدام شاه جدید فراهم آوردن نگهبانانی برای خود
و سپس ساختن پایتخت بود . وی برای این منظور همدان را که یونانی ها اکباتانه
میگویند جهت پایتخت برگزید . البته دیوکس ( دیااکو ) از قرار معلوم این شهر را بنا
نکرد زیرا این شهر در کتیبه تیگلات پلسر اول تخت عنوان امدانه ذکر شده است . اما
پادشاه ماد بر جمعیت آن افزود ؛ نام هگمتانه به معنی جای اجتماع می باشد و ظاهرا
بدان اشاره دارد که طوایف مادی که در گذشته پراکنده بودند ؛ به گونه ای متراکم در
آنجا جمع شدند . شهر جدید احتمالا از روی نمونه شهرهای جلگه ای بنا گردید . این شهر
بر روی تپه ای ساخته شده و هفت دیوار تو در تو داشت که دیوارهای درونی به ترتیب
مشرف بر دیوارهای بیرونی بودند ؛ بطوری که درونی ترین دیوار از بقیه دیوارها بلند
تر بود . قصر پادشاه که خزاین او در آنجا نگهداری می شد ؛ درون هفتمین دیوار واقع
شده بود . این دیوار کهدرونی ترین دیوار هفتگانه به شمار می رفت ؛ کنگره های زرگون
داشت و حال آنکه دیوارهای دیگر مانند برج بیروس نیمرود رنگهای روشن داشتند . این
کنگره ها و بویژه رنگ های آن در نزد بابلیان نمادهای خورشید و ماه و سیارات بودند
اما در نزد مادها این گونه رنگ آمیزی صرفا وام گیری هنری بوده . دیوکس ( دیااکو ) ؛
در این کاخ مراسمی برای بار نیز مقرر می داشت که احتمالا به تقلید از دستگاههای
آشور بوده است . در این کاخ کسی نمی توانست با شاه روبرو شود و دادخواست ها را
پیامگذاران به شاه می دادند . بدین منظور این آیین تشریفات وضع شده بود تا با دشوار
کردن دسترسی به پادشاه ترس و اخترام در دل مردم القا کنند (( ببینید این دیوکس چه
مخی بوده عقلش چقدر کار می کرده . ???? سال پیش واسه اینکه کاری کنه که مردم علیهش
قیام نکنند و هر کسی فکر نکنه که این تا دیروز آدم عادی بود امروز هم هست نمی زاشت
کسی ببینش که مردم فکر کنن این از اون آدم های مهمه و ما آدم عادی هستیم پس حرف اون
درسته خدایی دمش گرم به این می گن مغزه متفکر )) . دیوکس ( دیااکو ) در مدت پنجاه و
سه سال پادشاهی ( ??? - ??? ق . م ) فرصت آن را داشت که قبایل ماد را که تا آن زمان
پراکنده بودند متحد سازد و به ملیت واحدی مبدل کند . اگر او همان دیااکویی نباشد که
در کتیبه های آشوری از آن نام رفته لا اقل این خوش اقبالی را داشته که آشوریان به
وی نپرداختند ( نجنگیدن ) زیرا سناخریب در جنگ بابل و ایلام ( سوزیانا ) آن قدر
گرفتار بودند که دیگر مجال اندیشیدن به کوههای بلند و صعب العبور کردستان را
نداشتند و تنها خطری که از جانب آشور ؛ مادها را تهدید می کرد ؛ اعزام نیروی آشوری
یه اللیپی یعنی کرمانشاه کنونی بوده است . بقیه نقاط کشور همچنان در سکون و آرامش
بود و خراجش را به صورتی منظم می پرداخت بطوری که آشوریان هیچ بهانه ای برای مداخله
نیافتند .
=========================
2 - کیاکسار یا هوخشتره :
تاریخ تولد : 655 قبل از میلاد
تاریخ درگذشت : 585 قبل از میلاد
بیوگرافی : نام هووخشتره به صورتهای کیاکسار ، کیاکزار ، کواکسارس و سیاکزار نیز
ظبط شده است ، وی پسر خشثریت بوده است .آغاز سلطنت رسمی هوخشتره پس از سال 625 قبل
از میلاد بوده است ، هوخشتره در همین سال به کین خواهی پدرش از آشور به آنجا تاخت
اما مورد مقاومت سکاها به فرماندهی مادیس که متحد آشور بودند ، واقع گردید ،
سرانجام روزی هوخشتره و گروهی از مادها جمع زیادی از سکاها را به میهمانی دعوت
کردند و چون همه را مست کردند ، همه ایشان را به قتل رساندند ، و بدینگونه مادها
توانستند قدرت از دست رفته خود را باز یابند ، به روایت هرودوت هوخشتره توانست سپاه
را بر اساس نوع اسلحه به گروه هاای نیزه دار ، کماندار و سواره نظام تقسیم کند ،
همین نظام بخشیدن به لشکریان توانست در جنگهای آینده ، کمک بزرگ و تعیین کننده ای
برای او باشد آشور بانیپال حدود سال ??? ق . م درگذشت ؛ در ایام فرمانروایی جانشین
او ساراکس ؛ بنوپلسنر ؛ جاکم بابل سربر افراشته و خود را شاه خواند . وی نخست علیه
مهاجمان ناشناخته ای که از دهانه های دجله و فرات می آمدند لشکر کسید ؛ ولی بعلت
ناتوانی بعدها مادی ها را به یاری خویش طلبید و در نتیجه هوخشتره به او پیوست .
نینوا در محاصره افتاد و هنگامی که پادشاه آشور مقاومت را بیهوده دید ؛ خرمنی از
آتش برافروخت ؛ خود و خانواده اش را در آن افکند و به هلاکت رساند . در نتیجه در
سال ??? پیش از میلاد پایتخت آشور به اشغال سپاهیان دشمن در آمد و با خاک یکسان
گردید و چنانکه از لوح استوانه بنونید پلسر ؛ حاکم بابل بر می آید دیگر شهر ها و
معابدی که پلسر را یاری نکرده بودند به سرنوشت پایتخت آشور گرفتار آمدند . از این
تاریخ مادها بر بخش بزرگی از آسیای غربی فرمانروایی یافتند . بنوکد نصر ( بخت النصر
) پسر و جانشین بنوید پلسر ؛ عقد اتحادی با آنها منعقد کرد و با ؛؛ آمی تیس ؛؛ دختر
هوخشتره ازدواج کرد ؛ در حالیکه بابلیان دشت ها را در تصرف خویش داشتند . مادها نیز
از فرصت استفاده نموده تمامی سرزمین ایران را به تصرف خود در آورده و بتدریج از
یکطرف به ارمنستان و از طرف دیگر تا مرکز آسیای صغیریعنی کاپادوکیه پیش رفتند . فتح
تمامی این مناطق برای مادها آسان تر بود ؛ زیرا کیمری ها ( سیمری ها ) و اسکیتها (
سکاها ) تمامی بلاد آباد و مناطق مذکور را غارت و ویران کرده بودند و پیش از آمدن
مادها مناطق فوق چنان دستخوش هرج و مرج و بی نظمی شده بود که قدرت ایستادن در برابر
مهاجمان خارجی را نداشت . پیشروی مادها در کنار رود هالیس ( قزل ایرماق کنونی ) که
خود را با مملکت جنگجو و قدرتمند لیدی رودررو دیدند متوقف کردید . پادشاه لیدی در
آن زمان آلیاتس نام داشت که از پادشاهان مقتدر آن زمان بشمار می رفت . البته جنگ
میان لیدی و ماد شش سال طول کشید . و در این مدت هیچ یک از طرفین بر دیگری پیروزی
نیافت . در سال هفتم ؛ کسوفی پدید آمد که گویند تالس میلتس فیلسوف یونانی آن را
پیشگویی کرده بود ( ??? ق . م ) طرفین از این کسوف ترسیدند و دست از جنگ کشیدند و
پس از گفتگویی چند و میانجی گری پادشاه بابل بین دو طرف صلح برقرار شد و رودخانه
هالیس ؛ مرز بین دو دولت تعیین شد . یکسال بعد از انعقاد قرارداد با دولت لیدی
هوخشتره در گذشت ( ??? ق . م ) او می بایست شخصیتی پر توان و قدرتمند و همچنین
سازماندهی برجسته بوده باشد ؛ زیرا ماد را که مغلوب آشوریان و سکاها بود ؛ به چنان
پایگاهی رساند که بر هر دو دست یافته ؛ سکاها را از قلمرو خود بیرون و نینوا را فتح
کرد و نیمی از آسیای صغیر را به تصرف خود در آورد هرودوت می گوید که هوخشتره ؛ هسته
های جداگانه ای از تیر اندازان و سواران را که در گذشته همه با هم می جنگیدند تشکیل
داد . هوخشتره در سال 585 قبل از میلاد پس از صلح با لیدی درگذشت.
=========================
3 - فرورتیس ( فرااورت ) :
تاریخ درگذشت : 653 قبل از میلاد
محل دفن : به حدس کامرون در یکی از گور دخمه های کنار جاده اصلی ایران - بابل نزدیک
بیستون
بیوگرافی : پس از دیوکس ( دیااکو ) پسرش فرورتیس که نام نیای خود را داشت به تخت
پادشاهی نشست . او با پرداخت منظم خراج به دولت آشور که در آن هنگام آشور بانیپال
پادشاه آن بود . سیاست پدر را که حفظ مناسب حسنه با آشور بود ادامه داد و نیز مانند
پدر به فتح و جذب دیگر قبایل ماد که در فلات ایران مستقر شده بودند پرداخت . مادها
در این راه ولایت پارس را که با سکنه آن خویشاوند بودند متصرف شدند . آنها که با
این پیروزیها شجاع و دلیر شده بودند کوشیدند تا یوغ بندگی را از گردن خویش بردارند
و در رسیدن به این هدف به آشور حمله بردند ؛ اما سپاهیان کار آزموده آشوری که سر
انجام دولت ایلام را مغلوب و مطیع کرده بودند و از انضباط شدیدی برخوردار بودند و
نیز با جنگ افزار بزرگ می شدند ؛ برای مادهای مشهور و جسور ؛ بسیار خطرناک بشمار می
رفتند . در نتیجه سعی مادها ثمر بخش نبوده و عاقبت در برابر دشمن شکست خوردند و
فرورتیس ( فرااورت ) ؛ پس از بیست و دو سال پادشاهی به هلاکت رسید و بیشتر سپاهیانش
نابود گردیدند . پس از کشته شدن فرورتیس ؛ هوخشتره ( کیاکسار ) که مدیری قابل و
سرداری فاتح بود به پادشاهی رسید . شکستی که به قیمت جان فرااورت ( فرورتیس ) تمام
شده بود به او آموخت سربازانی که روسای زمین دار جمع می کنند هرگز از عهده سپاهیان
منظم بر نمی آیند ؛ از این رو بر آن شد تا سپاهی از روی نمونه سپاه آشور تشکیل دهد
؛ پیادگانی که هر یک به کمان و شمشیر و یک یا دو زوبین مسلح بودند و سوارانی که در
سایه پرورش اسب که در میان مادها رایج بود ؛ پیش از سواره نظام دشمن بودند .
لشکریانی که به تیر و کمان مسلح بودند که در همه شرایط ؛ در حمله و عقب نشینی بسوی
دشمن تیراندازی کنند .
=========================
4 - آستییاگ یا ایخ توویگو :
تاریخ درگذشت : 550 قبل از میلاد
بیوگرافی : جانشین کیاکسار ( هوخشتره ) در مدت ?? سال سلطنت خود از یک طرف به سیاست
جهانگشایی را دنبال کرده و از سوی دیگر به سر و سامان دادن وضع داخلی کشور پرداخت .
او چون بنا به قرارداد صلحی که پدرش با پادشاه لیدی بسته بود نمی توانست به آسیای
صغیر دست یابد سپاهیان خوذ را برای فتح بین النهرین و شمال سوریه گسیل داشت . حکومت
آستییاگ در تاریخ ماد دوران اوج مادها را نشان میدهد . در زمان حکومت این پادشاه
قلمرو مادها در شرق به نواحی مرکزی فلات ایران در غرب به رود هالیس و در جنوب تا
خلیج فارس گسترش یافته بود . آستییاگ در طول حکومت خود کوشش کرد تا از قدرت نامحدود
اشراف بکتهد روی همین اصل با آنها به گونه ای خودکامه رفتار می کرد و در عین حال
قدرت روحانیون ( مغ ها ) رو به فزونی می رفت . در چنین شرایطی قسمتی از اشراف ماد
به رهبری یکی از خویشاوندان شاه و فرمانده ارتش به نام گارپاگا تماس هایی با شاه
پارس یعنی کورش دوم برقرار کردند و به این ترتیب کورش علیه پادشاه ماد به پا خواست
.سه سال پس از این قیام به سال ??? قبل از میلاد هنگامیکه آستییاگ به پارس لشکر می
کشید ارتش تحت فرمان او علیه پادشاه ماد شوریده او را دستگیر کرده و به کورش تسلیم
کردند این مطلب را یک تاریخ نگار بابلی گفته اما بنا بگفته هرودوت فقط قسمتی از
ارتش ماد که جزو توطیه کنندگان نبودند بسختی با پارس ها جنگیدند و دیگران آشکارا به
آنها پیوستند . بهر حال کورش دوم پادشاه هخامنشی در این نبرد پیروز شده و دولت
هخامنشی جایگزین مادها شده .
** هخامنشیان **
1 - کورش کبیر :
تاریخ تولد : 576 قبل از میلاد
تاریخ درگذشت : 529 قبل از میلاد
محل دفن : پاسارگاد - فارس
بیوگرافی : کوروش دوم، معروف به کوروش بزرگ، (??? - ???) شاه پارسی, بهخاطر
جنگجویی و بخشندگیاش شناخته شدهاست. کوروش نخستین شاه ایران و بنیانگذار دورهی
شاهنشاهی ایرانیان می باشد. واژه کوروش یعنی "خورشیدوار". کور یعنی "خورشید" و وش
یعنی "مانند". پاسارگاد: «اى رهگذر هر که هستى و از هر کجا که بیایى مى دانم
سرانجام روزى بر این مکان گذر خواهى کرد. این منم، کوروش، شاه بزرگ، شاه چهارگوشه
جهان، شاه سرزمین ها، برخاک اندکى که مرا در برگرفته رشک مبر، مرا بگذار و بگذر.»
تبار کوروش از جانب پدرش به پارسها می رسد که برای چند نسل بر انشان, در جنوب غربی
ایران, حکومت کرده بودند. کوروش درباره خاندانش بر سنگ استوانه شکلی محل حکومت آنها
را نقش کرده است. بنیادگذار دودمان هخامنشی, شاه هخامنش انشان بوده که در حدود ???میزیسته
است. پس از مرگ او, تسپس انشان به حکومت رسید. تسپس نیز پس از مرگش توسط دو نفر از
پسرانش کوروش اول انشان و آریارمنس فارس در پادشاهی دنبال شد. سپس، پسران هر کدام,
به ترتیب کمبوجیه اول انشان و آرسامس فارس, بعد از آنها حکومت کردند. کمبوجیه اول
با شاهدخت ماندانا دختر آژدهاک پادشاه قبیله ماد و دختر شاه آرینیس لیدیه, ازدواج
کرد و کوروش نتیجه این ازدواج بود. تاریخ نویسان باستانی از قبیل هردوت, گزنفون, و
کتزیاس درباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند. اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را
به شرح خاصی نقل کردهاند, اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروش ارائه دادهاند,
بیشتر شبیه افسانه می باشد. تاریخ نویسان نامدار زمان ما همچون ویل دورانت و پرسی
سایکس, و حسن پیرنیا شرح چگونگی زایش کوروش را از هردوت برگرفتهاند. بنا به نوشته
هردوت, آژدهاک شبی خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد و
تمام سرزمین آسیا را غرق کرد. آژدهاک تعبیر خواب خویش را از مغها پرسش کرد. آنها
گفتند از او فرزندی پدید خواهد آمد که بر ماد غلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که
آژدهاک تصمیم بگیرد دخترش را به بزرگان ماد ندهد, زیرا می ترسید که دامادش مدعی
خطرناکی برای تخت و تاج او بشود. بنابر این آژدهاک دختر خود را به کمبوجیه اول به
زناشویی داد. ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه باردار شد و شاه این بار خواب دید که
از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ و برگهای آن تمام آسیا را پوشانید. پادشاه ماد، این
بار هم از مغ ها تعبیر خوابش را خواست و آنها اظهار داشتند، تعبیر خوابش آن است که
از دخترش ماندان فرزندی بوجود خواهد آمد که بر آسیا چیره خواهد شد. آژدهاک بمراتب
بیش از خواب اولش به هراس افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید. دخترش به
همدان نزد وی آمد. پادشاه ماد بر اساس خوابهایی که دیده بود از فرزند دخترش سخت
وحشت داشت، پس زادهی دخترش را به یکی از بستگانش هارپاگ، که در ضمن وزیر و
سپهسالار او نیز بود، سپرد و دستور داد که کوروش را نابود کند. هارپاگ طفل را به
خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میان گذاشت. در پاسخ به پرسش همسرش راجع به
سرنوشت کوروش، هارپاگ پاسخ داد وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود, چون یکم کودک با
او خوشایند است. دوم چون شاه فرزندان زیاد ندارد دخترش ممکن است جانشین او گردد, در
این صورت معلوم است شهبانو با کشنده فرزندش مدارا نخواهد کرد. پس کوروش را به یکی
از چوپانهای شاه به نام میترادات (مهرداد) داد و از از خواست که وی را به دستور
شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمهی ددان گردد. چوپان کودک را به خانه برد.
وقتی همسر چوپان به نام سپاکو از موضوع با خبر شد, با ناله و زاری به شوهرش اصرار
ورزید که از کشتن کودک خودداری کند و بجای او, فرزند خود را که تازه زاییده و مرده
بدنیا آمده بود, در جنگل رها سازد. میترادات شهامت این کار را نداشت, ولی در پایان
نظر همسرش را پذیرفت. پس جسد مرده فرزندش را به ماموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی
کوروش را به گردن گرفت. روزی کوروش که به پسر چوپان معروف بود, با گروهی از فرزندان
امیرزادگان بازی می کرد. آنها قرار گذاشتند یک نفر را از میان خود به نام شاه تعیین
کنند و کوروش را برای این کار برگزیدند. کوروش همبازیهای خود را به دستههای مختلف
بخش کرد و برای هر یک وظیفهای تعیین نمود و دستور داد پسر آرتم بارس را که از
شاهزادگان و سالاران درجه اول پادشاه بود و از وی فرمانبرداری نکرده بود تنبیه کنند.
پس از پایان ماجرای, فرزند آرتم بارس به پدر شکایت برد که پسر یک چوپان دستور داده
است وی را تنبیه کنند. پدرش او را نزد آژدهاک برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان
پسر او را تنبیه و بدنش را مضروب کرده است. شاه چوپان و کوروش را احضار کرد و از
کوروش سوال کرد: "تو چگونه جرأت کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگترین
مقام کشوری است, چنین کنی؟" کوروش پاسخ داد: "در این باره حق با من است, زیرا همه
آنها مرا به پادشاهی برگزیده بودند و چون او از من فرمانبرداری نکرد, من دستور
تنبیه او را دادم, حال اگر شایسته مجازات می باشم, اختیار با توست." آژدهاک از
دلاوری کوروش و شباهت وی با خودش به اندیشه افتاد. در ضمن بیاد آورد, مدت زمانی که
از رویداد رها کردن طفل دخترش به کوه می گذرد با سن این کودک برابری می کند. لذا
آرتم بارس را قانع کرد که در این باره دستور لازم را صادر خواهد کرد و او را مرخص
کرد. سپس از چوپان درباره هویت طفل مذکور پرسشهایی به عمل آورد. چوپان پاسخ داد: "این
طفل فرزند من است و مادرش نیز زنده است." اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند و
دستور داد زیر شکنجه واقعیت امر را از وی جویا شوند. چوپان در زیر شکنجه وادار به
اعتراف شد و حقیقت امر را برای آژدهاک آشکار کرد و با زاری از او بخشش خواست. سپس
آژدهاک دستور به احضار هارپاگ داد و چون او چوپان را در حضور پادشاه دید, موضوع را
حدس زد و در برابر پرسش آژدهاک که از او پرسید: "با طفل دخترم چه کردی و چگونه او
را کشتی؟" پاسخ داد: "پس از آن که طفل را به خانه بردم, تصمیم گرفتم کاری کنم که هم
دستور تو را اجرا کرده باشم و هم مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم". کوروش در دربار
کمبوجیه خو و اخلاق والای انسانی پارسها و فنون جنگی و نظام پیشرفته آنها را
آموخت و با آموزشهای سختی که سربازان پارس فرامیگرفتند پرورش یافت. هارپاگ بزرگان
ماد را که از نخوت و شدت عمل شاهنشاه ناراضی بودند بر ضد آژدهاک شورانید و موفق شد,
کوروش را وادار کند بر ضد پادشاه ماد لشکرکشی کند و او را شکست بدهد. با شکست کشور
ماد بوسیله پارس که کشور دست نشانده و تابع آن بود, پادشاهی ?? ساله آژدهاک پادشاه
ماد به انتها رسید, اما کوروش به آژدهاک آسیبی وارد نیاورد و او از را نزد خود نگه
داشت. کوروش به این شیوه در ??? پادشاهی ماد و ایران را به دست گرفت و خود را
پادشاه ایران اعلام نمود.
2 - کمبوجیه :
تاریخ درگذشت : 522 قبل از میلاد
بیوگرافی : شاهنشاهی کمبوجیه(29-37)(530-522 پیش از میلاد مسیح) کورش دو پسر داشت
یکی کمبوجیه که بزرگتر بود( گونه ی یونانی نام وی کامبیز است) و دیگری بردیا که
کهتر بود. کورش کمبوجیه را جانشین خود کرد و وی را پس از مرگ گئوبروو گمارده ی کورش
در بابل ، شاه بابل کرد. همچنین بردیا را به فرمانروایی بسیاری از کشورهای ایران
خاوری گمارد. کمبوجیه با فیدایمیا دختر هوتن، یکی از بزرگان پارسی ازدواج کرد.
بردیا پس از برتخت نشستن، وی را به همسری خود درآورد و برپایه ی گاهنویسان یونانی
وی کسی بود که دریافت آنکه برتخت نشسته، بردیا نیست. کمبوجیه در جنگ واپسین کورش
بزرگ با بیابانگردان، همراه وی بوده و پس از کشته شدن کورش به عنوان جانشین وی راهی
پارس شده است. این احتمال هست که کمبوجیه برای جلوگیری از تاخت وتاز بیابانگردان
چند ماه نیروهای خود را درانجا نگاه داشته است. باری پس از کشته شدن کورش ،کمبوجیه
شاهنشاه شد و بردیا همچنان فرمانروای ایران خاوری ماند. پیروزی بر مصر با آگاهی از
درگذشت کورش، فرعون مصر پسرش پسامتیک را برای بازیابی فلسطین و سوریه با سپاه بزرگی
به آنجا فرستاد. کمبوجیه لشکرکشی خود را پس از یک تدارک جنگی و سیاسی گسترده آغاز
کرد.چشمه های مصری آمدن هخامنشیان را تهاجم چندین کشور نگاشته اند، هرودت نیز می
گوید بیشتر مردم کشورهای پیرو هخامنشیان، سربازانی در لشکر وی داشتند. کمبوجیه را
می توان بنیادگذار نیروی دریایی ایران دانست. این ناوگان، نخست از مردان و ابزاری
پدید آمده بود که از آسیای کوچک و فنیقیه گرفته شده بود، قبرس نیز به ایران پیوست
که در لشکرکشی به مصر کشتی هایی فرستاد. در دریای کاسپین نیز نیروی دریایی پدید آمد
تا از تاخت و تاز مردم دشت نشین فرای دریا به سرزمین های هخامنشی جلوگیری شود که
درینجا ساختاری ایرانی داشت. کمبوجیه خود برای جنگ با مصریان به شام لشکر کشید. در
رویارویی دو سپاه ، کمبوجیه پیروز شد و پسامتیک به فلسطین عقب نشست. درین هنگام
پسامتیک از درگذشت پدرش( شاید آبان سال 33 پس از برتخت نشستن کورش یا نوامبر 526)
آگاه شد و با شتاب به مصر بازگشت. کمبوجیه به دنبال وی راهی مصر شد. باری شش ماه پس
از درگذشت فرعون پیشین، ارتش ایران به پلوزیم، دروازه ی مصر، در دهانه ی خاوری
دلتای نیل (اسماعیلیه ی کنونی) رسید( بهار سال 34). چنین بر می آید که دریاسالار
مصری و گروهی روحانی انگیزه ای برای پایداری نداشته اند چرا که جنگی دریایی روی
نداده است. هم چنین فرمانده ی مزدوران یونانی لشکر مصر بر سر اندازه ی دستمزد با
کارگزاران مصری به هم زده به کمبوجیه پیوست. وی رازهای لشکری مصریان را برای
ایرانیان بازگو کرد. سپاه مصر در نزدیکی پلوزیم جای گرفته بود. سپاه ایران نیز در
همان نزدیکی اردو زد. در نبرد پی آمد که کشته ی بسیار برای هردو سوی نبرد به همراه
داشت ارتش ایران به پیروزی رسید. هرودت که هفتاد سال پس از نبرد، آوردگاه پلوزیم را
دیده می گوید که هنوز می توان استخوان های سربازان را در آنجا دید. پس از آن فرعون
به ممفیس پایتخت مصر عقب نشست. کمبوجبه به پیشروی ادامه داد و در نزدیکی ممفیس اردو
زد. کمبوجیه فرستاده ای را با یک کشتی به ممفیس فرستاده، خواهان تسلیم آن شد، ولی
مصریان کشتی را آتش زده پیک را کشتند؛ این کار نشان می دهد که فرعون امیدوار بود که
در پناه دیوار سپید شهر به پایداری درازمدت بپردازد. کمبوجیه به محاصره ی شهر
پرداخت و پس از چندی به شهر درآمد و پادگانی در کاخ سپید به پاکرد. مردم شهر بی
درنگ امان یافتند و فرعون را دستگیر کردند. هرودت می نویسد که آیین شاهنشاهان ایران
در همه جا چنین بود که شاه شکست خورده را یا یکی از فرزندان یا نزدیکان وی را به
فرمانروایی آنجا می گماردند، و کمبوجیه فرعون را نزد خود نگاه داشت تا فرمانروایی
مصر را به اوبازگرداند. کمبوجیه گنجینه ی فرعون را ضبط کرد. بسیاری از اموال توقیف
شده ی فرعون را در گنجینه ی تخت جمشید یافته اند. با فرارسیدن تابستان همه ی مصر به
پیروی کمبوجیه درآمد. در اسناد مصری کمبوجیه بنیادگذار دودمان بیست و هفتم مصر
برشمرده اند و برپایه ی این اسناد وی پیروزی خود را گونه ای یگانگی مشروع با مصر
برشمرده است. مردم لیبی و تونس خود به پیروی ایران درآمدند. کمبوجیه که در صدد
پیروزی بر همه ی آفریقای با فرهنگ بود لشکری به سوی خوربران(غرب) مصر فرستاد ولی
این لشکر در بیابان دچار توفان شده و گم شد و هیچ گاه به مصر بازنگشت. کمبوجیه به
همراهی بخشی از ارتش به نیمروز(جنوب) مصر رفته و پایتخت مصر بالا، تبس را نیز گرفت.
بخشی از ارتش در راستای رود نیل به سوی نیمروز تا ژرفای افریقا پیشروی کردند .
گاهنویسان کلاسیک از جایی به نام انبار کمبوجیه در آبشار دوم یاد کرده اند که در
روزگار رومیان نیز به همین نام خوانده می شد. همچنین پیکی برای تبعیت نوبیا یا حبشه
ی کنونی به آنجا فرستاده شد و از آن پس حبشیان به دولت ایران خراج می پرداختند .
آنها در نگاره های تخت جمشید نموده شده اند که برای شاه بزرگ خوشبوکننده و عاج و
کاپی( جانوری مانند زرافه) می آورند. هنگامی که کمبوجیه در نیمروز مصر بود، فرعون
مصر درصدد شورش برآمد که با شکست روبرو شد و پس از آن به گفته ی هرودت و کتزیاس به
دستور شاهنشاه خودکشی کرد. کمبوجیه یک هخامنشی به نام آریاند را به شهربانی مصر
گماشت و خود پس از سه سال ماندن در مصر به سوی فلسطین و سوریه رفت تا از آنجا به
ایران بازگردد. در نوشته ی گاهنویسان یونانی کمبوجیه را بدسرشت و دیوانه برشمرده
اند( برخی برین باورند که این بدگویی ریشه در دربار فرزندان داریوش دارد) که آیین
مصریان را گرامی نمی داشت.ولی از داده های باستان شناسی آشکار شده است که نه تنها
رفتار وی بدین گونه نبوده ، که وی آیین های مصری را به جا آورده و دستوربازسازی
ویرانی هایی که بر اثر جنگ پدید آمده بود را داده است. از سندهای دیوانی سال نخست
فرمانروایی کمبوجیه در مصر برمی آید که اقتصاد کشور کم ترین آسیبی ندیده است.
کمبوجیه به پیروی از پدر، مصریان را در انجام آیین های دینی خود آزاد گذارد و به
فرهنگ کهن سال آنان خدشه ای وارد نیاورد. در پایان شاهنشاهی کمبوجیه، فرمانروایی
هخامنشی همه ی پادشاهیهای جهان آن روز را در بر می گرفت و مرزهای ایران از یک سودر
خاور، به بیابانگردان و هند می رسید و از سوی دیگر شهرهای یونانی را در همسایگی
داشت. در روزگار داریوش شاهنشاهی هخامنشی، همه ی جهان با فرهنگ باستان را کمابیش در
بر می گرفت.
=========================
3 - داریوش اول :
تاریخ تولد : 551 قبل از میلاد
تاریخ درگذشت : 486 قبل از میلاد
محل دفن : مرودشت فارس - نقش رستم
بیوگرافی : پس از دیوکس ( دیااکو ) پسرش فرورتیس که نام نیای خود را داشت به تخت
پادشاهی نشست . او با پرداخت منظم خراج به دولت آشور که در آن هنگام آشور بانیپال
پادشاه آن بود . سیاست پدر را که حفظ مناسب حسنه با آشور بود ادامه داد و نیز مانند
پدر به فتح و جذب دیگر قبایل ماد که در فلات ایران مستقر شده بودند پرداخت . مادها
در این راه ولایت پارس را که با سکنه آن خویشاوند بودند متصرف شدند . آنها که با
این پیروزیها شجاع و دلیر شده بودند کوشیدند تا یوغ بندگی را از گردن خویش بردارند
و در رسیدن به این هدف به آشور حمله بردند ؛ اما سپاهیان کار آزموده آشوری که سر
انجام دولت ایلام را مغلوب و مطیع کرده بودند و از انضباط شدیدی برخوردار بودند و
نیز با جنگ افزار بزرگ می شدند ؛ برای مادهای مشهور و جسور ؛ بسیار خطرناک بشمار می
رفتند . در نتیجه سعی مادها ثمر بخش نبوده و عاقبت در برابر دشمن شکست خوردند و
فرورتیس ( فرااورت ) ؛ پس از بیست و دو سال پادشاهی به هلاکت رسید و بیشتر سپاهیانش
نابود گردیدند . پس از کشته شدن فرورتیس ؛ هوخشتره ( کیاکسار ) که مدیری قابل و
سرداری فاتح بود به پادشاهی رسید . شکستی که به قیمت جان فرااورت ( فرورتیس ) تمام
شده بود به او آموخت سربازانی که روسای زمین دار جمع می کنند هرگز از عهده سپاهیان
منظم بر نمی آیند ؛ از این رو بر آن شد تا سپاهی از روی نمونه سپاه آشور تشکیل دهد
؛ پیادگانی که هر یک به کمان و شمشیر و یک یا دو زوبین مسلح بودند و سوارانی که در
سایه پرورش اسب که در میان مادها رایج بود ؛ پیش از سواره نظام دشمن بودند .
لشکریانی که به تیر و کمان مسلح بودند که در همه شرایط ؛ در حمله و عقب نشینی بسوی
دشمن تیراندازی کنند.
سامی یوسف در ماه جولای ۱۹۸۰ از خانواده ای ایرانی آذری الاصل بدنیا آمد. اما او به همراه خانواده اش به انگلستان رفت و در آنجا نوجوانی و جوانی اش را سپری کرد. و ساکن لندن شد . او که از همان ابتدا به موسیقی علاقه داشت در ۱۸ سالگی به مدرسه موسیقی لندن رفت و در آنجا با تحصیلات آکادمیک موسیقی آشنا شد. او تا کنون ۲ آلبوم روانه بازار کرده به نامهای : ( المعلم ) و (امت من ) و اولین کنسرت موسیقی اش را در مصر برپاکرد که بعد از استقبال وسیع از آن برنامه به کشورهای زیادی از جمله آلمان ترکیه هند و... برای اجرای برنامه دعوت شده ...
او تا به حال با آمیختن موسیقی اصیل شرقی با نواهای کلاسیک غربی و اشعاری که اکثرا در وصف پیامبر اسلام و دین اسلام است مخاطبین بسیاری را جذب کرده و از ویژگی های دیگر کار های او این است که هم به زبان انگلیسی و هم عربی کارهایش را می خواند .
آموزش موسیقی را از سن کم توسط پدر ـ که موسیقیدان، نوازنده و شاعری مشهور بود ـ آغاز نمود و پس ازتسلط بر چند ساز، موسیقی را به صورت آکادمیک ابتدا در دانشگاه منچستر و سپس در معتبرترین مؤسسات موسیقی لندن و پس از دریافت بورس تحصیلی در 18 سالگی تحت نظر مشهورترین موسیقیدانهای «مدرسه سلطنتی موسیقی لندن» فرا گرفته است. گرچه سامی از سه سالگی در لندن بزرگ شده اما ریشههای شرقیاش (او در یک خانواده ایرانی آذربایجانی الاصل به دنیا آمده است) در ساخت ملودیها، آهنگها و نماهنگهایش کاملاً مؤثر بوده است. هوش سرشار سامی و فهم عمیق او در تئوری موسیقی و نوازندگی، زمینهای شد تا بتواند فرهنگهای مختلف موسیقی کلاسیک غربی تا موسیقی مقامی خاورمیانه اعم از عربی و ایرانی و صوفی)، ترکی، آوازهای فارسی، آذری، هندی و پاکستانی و حتی ملودیهای افغانی را یاد بگیرد.
این جوان 26 ساله انگلیسی، در 23 سالگی (2003) آلبوم اول زیبایش، «المعلم» را به بازارهای جهانی عرضه کرد که شکلی مدرنتر و بسیار جذاب تر از همان تواشیح خودمان است به زبانهای انگلیسی و عربی. اهل فن میگویند که این آلبوم، انقلابی در اناشید انگلیسی بوده است. بعد از کت استیونس (یوسف اسلام)، خواننده مسلمان بریتانیایی، حالا نوبت به سامی یوسف رسیده است که آوازهای اسلامیاش به صدر جدول فروش آلبومهای اروپا و آمریکا برسد؛ فراموش نکنید که موسیقی پاپ در این کشورها برای خودش بروبیایی دارد. بسیاری به محض اینکه صدای مسحورکنندهاش را شنیدند به خریدن آلبومهایش روی آوردند تا جایی که تعداد فروش آن در روز اول به طور متوسط به 40 نسخه در هر فروشگاه رسید. یکی از معتبرترین روزنامههای اروپا در خصوص آلبوم او نوشته است «آثار این هنرمند به قدری زیباست که قلبها را تسخیر میکند». در کشورهای عربی البته استقبال نسبتاً بیشتری نسبت به آلبوم سامی یوسف شد. درست همزمان با حلول ماه مبارک رمضان در یکی از کشورهای عربی تعداد فروش متوسط آلبوم وی در هر فروشگاه به۷۵۰ نسخه رسید. سامی توانست در مدت یک سال تحول عظیمی در عالم موسیقی و سرود دینی ایجاد کند. اولین آلبومش جزو پرفروشترینهای خاورمیانه و اروپا شد. نماهنگ «المعلم» به مدت 21 هفته در مصر و 12 هفته در ترکیه در صدر جدول آلبومهای پر فروش بوده است.
در سال 2005 آلبوم عالیاش «امت من» را، در میان استقبال بی نظیر مردم، با مضامینی و اشعاری قوی و غالباً اجتماعی، آرمانگرایانه، معترض و عدالتخواهانه منتشر نمود. همین ویژگی است که سامی یوسف را از بسیاری از خوانندههای مسلمان جهان ـ که متأسفانه تنها از اسلام یک دین سکولار شبهه مسیحی (مسیحیت تحریف شده منظور است) و نعوذ با… خدا و پیامبر را یک چهره لیبرال معرفی میکنند ـ متمایز میکند. اگر به نام آلبوم آخر ـ که آهنگ آغازینش در ابتدا ذکر شده بود ـ یا به نام مؤسسه سامی یوسف «Awaking» (به معنای بیداری) نیز دقت کنیم، شاید مفهوم «بیداری اسلامی» در ذهنمان تداعی شود. ملودی محلی کشورهای گوناگون، انواع سبکهای موسیقایی و شش زبان که در این آلبوم از آنها استفاده شده است، شاهدی دیگر بر این مدعاست.
لطفا نظر بدین.